باید گذشت و رفت
کار ساده ای نیست
چمدانم را با یک پیراهن تنهایی بر میدارم و به سمتی میروم
وبهترین غریبه ای میمانم
که تو را همیشه دوست خواهد داشت
دوستت خواهم داشت در ســـــــکوت


وفتی داشتی میرفتی
خواستم کم نیارم گفتم :
هر جور راحتی
نگفتم نرو.....نگفتم بهت عادت کردم
نگفتم بهت وابسته شدم
نگفتم اگه بری دلم خیلی واست تنگ میشه
راستشو بخوای نمیدونستم که نبودنت چه به روزم میاره
نمیدونستم چقدر این دل لعنتی بهونت و میگیره
نمیدونستم دلتنگی روزگارم و سیاه میکنه
اون موقع میخواستم کم نیارم
ولی الان یه دنیا کم دارم تو رو....یه دنیا داغونم.....یه دنیا دلتنگم
کاش یکم بودی....


نفهميدم آمدنت را حيران بنگرم
يا رفتنت را مات بنگرم...
{اينكه باد آورده را بادميبرد...}...قبول!
دلم را كه باد نياورده بود...!


بــــــآ تــو اَم! تــــآ آخــرِ عمـــــرت مـــدیونی! بـــه کـــــسی کـــه بــــآعث شــدی بــــعد از تــــو دیگـــــه عــــــآشقِ هیچــــکس نشــــه! می فهــــمی؟!؟! ایــــن بزرگــــتریـ ـ ن گــــنـــآهه

هیچوقت نفهمیدم اونی که دوسش دارم رو چجوری نگه دارم !

وقتی خیلی خیلی خیلی کوچیک بودم شیشه شیرم رو خیلی دوست داشتم برای همین هیچوقت از خودم جداش نمی کردم و همیشه تو دستم بود , امایه روز از دستم افتاد و شکست .
اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید همش تو دستم بگیرم چون ممکنه از دستم بیفته و بشکنه !

یکم بعد از اون , توت فرنگی روخیلی دوست داشتم , برای همین یه شب توت
فرنگی هامو با خودم بردم تو تخت خوابم که پیش خودم بخوابن , اما صبح که بیدار شدم دیدم همه ی توت فرنگیام له شدن .
اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید ببرم تو تخت خوابم چون خراب میشه !
چند وقت بعدش یادمه ماهی هفت سینمون رو خیلی دوست داشتم و می خواستم فقط مال خودم باشه, برای همین از تو تنگ آب درش آوردم و تو کمدم قایمش کردم ,اما فرداش که رفتم سراغش دیدم دیگه تکون نمی خوره ! اون مرده بود .
اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید تو کمدم قایمش کنم چون می میره !

مدت ها بعد یه بار داییم یه شیرینی عروسکی برام خرید و من خیلی دوسش داشتم برای همین بغلش کردم و فشارش دادم اما سرش کنده شد .
اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید بغلش کنم فشارش بدم چون سرش کنده میشه !

وقتی مدرسه می رفتم یه آبرنگ داشتم که خیلی دوسش داشتم و به همه ی هم کلاسیام نشونش می دادم اما یه روز دیدم که تو کیفم نیست و هیچوقت معلوم نشدکه کی اونو برداشته .
اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید به هیچ کس نشون بدم چون ممکنه ازم بدزدنش !

وقتی بزرگتر شدم یه دخترهمسایه داشتیم که خیلی دوسش داشتم اما همیشه ازش خجالت می کشیدم و هیچ وقت بهش نگفتم که دوسش دارم , یه روز شنیدم که با یه پسری دوست شده .
اونوقت فهمیدم به اونی که دوسش دارم باید ابراز علاقه کنم وگرنه از دستم می ره !

همیشه یه خانواده ای داشتم که خیلی دوسشون داشتم و هر وقت بهشون فکر می کردم می ترسیدم که نکنه یه روزی ازم دور بشن.
اونوقت فهمیدم نباید نگران از دست دادن اونی که دوسش دارم باشم وگرنه حتماً از دست میدمش !

وقتی برای آخرین بار یه نفر رو دوست داشتم همیشه بهش می گفتم که دوسش دارم و بخاطرش هر کاری می کردم اما وقتی دیدم داره ازم دورمیشه فهمیدم دیگه نباید بهش بگم دوسش دارم وگرنه از دست میدمش ! برای همین دیگه نگفتم دوسش دارم , دیگه آزاد گذاشتمش , تو دستم نگرفتمش که بیفته بشکنه , تو کمدم قایمش نکردم که بمیره, تو بغلم فشارش ندادم که سرش کنده بشه , به کسی نشونش ندادم که ازم بدزدنش , نگران از دست دادنش نشدم که ازدستم بره ...

اما یه روز که برگشتم بهش نگاه کردم دیدم سرش با کسای دیگه ای گرم شده و منو فراموش کرده!


چـــــــــه سخـــــــــت ...

هـــــــــم پـــایـــیـــز بـــــــــاشـــ­ــــــد !

هـــــــــم ابـــــــــر بـــــــــاشـــ­ــــــد !

هـــــــــم بـــــــــاران بـــــــــاشـــ­ــــــد ..!

هـــــــــم خیـــــــــابــ­ـــــــان ِ خیـــــــــس بـــــــــاشـــ­ــــــد ..

امـــــــــــــ­ـا...

نـــــــــه تـــــو بـــــــــاشـــ­ــــــی ... ...

نـــــــــه دستـــــــــی بـــــــــرای فشـــــــــردن بـــــــــاشـــ­ــــــد !..

نـــــــــه پـــــــــایـــ­ــــــی بـــــــــرای قـــــــــدم زدن بـــــــــاشـــ­ــــــد ...

و ...

نـــــــــه نگـــــــــاهــ­ــــــــــی بـــــــــرای زل زدن...